My Online Knowledge

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت ایرانی» ثبت شده است

مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ 500 دلار است.


مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟


صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.


مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌


صاحب فروشگاه: طوطی وسطی 1000 دلار است. برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.


و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: 4000 دلار. مشتری: این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟


صاحب فروشگاه جواب داد:‌ صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند.

می گویند دو مدیر IT یک روز با هم به شکار رفته بودند که ناگهان از دور یک ببری به آنها حمله ور شد و آنها را غافلگیر کرد. آنها پا به فرار گذاشتند.


ناگهان یکی از آنها بر روی زمین نشست و شروع به گشتن در کوله پشتی خود کرد.


نفر دوم از او سئوال کرد که این چه چیز مهمی است که تو آلان به دنبالش می گردی.


نفر اول گفت: بدنبال کفشهای ورزشی ام می گردم.


نفر دوم گفت: کفشهای ورزشی آلان به چه دردت می خورد؟ تو فکر میکنی که با پوشیدن کفشهای ورزشی می توانی از ببر جلو بزنی و از دست او فرار کنی؟


نفر اول گفت: من نمی خواهم از ببر جلو بزنم، بلکه میخواهم حتی برای یک قدم هم که شده از تو جلو بیفتم. در این صورت ببر قطعاً با تو مشغول شده و من فرصت فرار کردن را پیدا می کنم.


یه روز یه تیم قایقرانی ایرانی تصمیم می گیرد که با یک تیم ژاپنی در یک مسابقه سرعت شرکت کنند. هر دو تیم توافق می کنند که سالی یک بار با هم رقابت کنند


هر تیم شامل 8 نفر بود در روزهای قبل از اولین مسابقه هر دو تیم خیلی خیلی زیاد تلاش می کردند که برای مسابقه به بیشترین آمادگی برسند


روز مسابقه فرا می رسد و رقابت آغاز می شود . هر دو تیم شانه به شانه هم به پیش می رفتند و درحالی که قایقها خیلی نزدیک به هم بودند ، تیم ژاپنی با یک مایل اختلاف زودتر از خط پایان می گذرد و برنده مسابقه می شود


بازیکن های تیم ایران از این شکست حسابی ناراحت می شوند و با حالتی افسرده از مسابقه بر می گردند


مسوولان تیم ایران تصمیم می گیرند کاری کنند که در رقابت سال آینده حتما پیروز بشند ؛ برای همین یک تیم آنالیزور استخدام می کنند برای بررسی علل شکست و پیشنهاد دادن راه کارها و روشهای جدید برای پیروزی بعد از تحقیقات گسترده ،‌ تیم تحقیق متوجه این نکته مهم شدند که در تیم ژاپن ، 7 نفر پارو زن بوده اند و یک نفر کاپیتان ...و خب البته در تیم ایران 7 نفر کاپیتان بوده اند و یک نفر پارو زن


این نتایج مدیریت تیم را به فکر فرو برد ؛ مدیران تیم تصمیم گرفتند که مشاورانی را استخدام کنند که یک ساختار جدیدی را برای تیم طراحی کنند


بعد از چندین ماه مشاوران به این نتیجه رسیدند که تیم ایران به این دلیل که کاپیتان های خیلی زیاد و پارو زن های خیلی کمی داشته شکست خورده ، درپایان بررسی ها مشاوران یک پیشنهاد مشخص داشتند : ساختار تیم ایران باید تغییر کند


از آن روز به بعد با ارائه راه کار مشاورین تیم ایران چنین ترکیبی پیدا کرد : 4 نفر به عنوان کاپیتان ، 2 نفر یه عنوان مدیر ، ‌1 نفر به عنوان مدیر ارشد و 1 نفر به عنوان پارو زن (!!!) علاوه بر این مشاورین پیشنهاد کردند برای بهبود کارکرد پارو زن ، حتما یاید پاروزنی با صلاحیت و توانایی بهتر در تیم به کارگرفته شود



... و در مسابقه سال بعد تیم ژاپن با دو مایل اختلاف پیروز می شود ...!


بعد از شکست در دومین مسابقه ، مدیران تیم که خیلی ناراحت بودند در اولین گام خیلی سریع پارو زن را از تیم اخراج می کنند ، زیرا به این نتیجه رسیدند که پارو زن کارایی لازم را در تیم نداشته است .


اما در مقابل از مدیر ارشد و 2 نفر مدیر تیم خود قدردانی می کنند و جوایزی را به آنها می دهند ، برای اینکه اعتقاد داشتند که آنها انگیزه خیلی خوبی را در تیم ایجاد کردند و در مرحله آماده سازی زحمات زیادی کشیده اند


مدیران تیم ایران در پایان به این نتیجه رسیدند که تیم آنالیز که به خوبی به بررسی دلایل شکست پرداخته بودند ، تیم مشاوران هم که استراتژی و ساختار خیلی خوبی برای تیم طراحی کرده بودند و مدیران تیم هم که به خوبی انگیزه لازم را در تیم ایجاد ایجاد کرده بودند ، پس حتما یکی از دلایل این شکست ها ، ناکارامدی ابزار و وسایل استفاده شده بوده است (!!!) و برای بهبود کار و گرفتن نتیجه در مسابقه سال آینده باید وسایل استفاده شده در مسابقه را تغییر دهند ،

در نتیجه   *...تیم ایران این روزها در حال طراحی یک " قایق " جدید است *



پائیز بود و سرخپوست ها از رئیس جدید قبیله پرسیدند که زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی که رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوست ها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمی توانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینکه جانب احتیاط را رعایت کند به افراد قبیله گفت که زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان باید هیزم جمع کنند.


چند روز بعد ایده ای به نظرش رسید. به مرکز تلفن رفت و با اداره هواشناسی تماس گرفت و پرسید:


آیا زمستان امسال سرد خواهد بود؟


کارشناس هواشناسی پاسخ داد:به نظر می رسد این زمستان واقعاً سرد باشد.


رئیس جدید به قبیله برگشت و به افرادش گفت که هیزم بیشتری انبار کنند. یک هفته بعد دوباره از مرکز هواشناسی پرسید: آیا هنوز فکر می کنید که زمستان سردی پیش رو داریم؟


کارشناس جواب داد:بله، زمستان خیلی سردی خواهد بود.


رئیس دوباره به قبیله برگشت و به افراد قبیله دستور داد که هر تکه هیزمی که می بینند جمع کنند. هفته بعد از آن دوباره از اداره هواشناسی پرسید:


آیا شما کاملاً مطمئن هستید که زمستان امسال خیلی سرد خواهد بود؟


کارشناس جواب داد: قطعاً و به نظر می رسد زمستان امسال یکی از سردترین زمستان هایی باشد که این منطقه به خود دیده است.


رئیس قبیله پرسید:شما چطور می توانید این قدر مطمئن باشید؟


کارشناس هواشناسی جواب داد:چون سرخپوست ها دیوانه وار در حال جمع آوری هیزم هستند.


مدیران ناکارآمد به دلیل نداشتن دانش و تخصص لازم، مغرور بودن و خودخواهی، منفعت طلبی شخصی، انحصارطلبی و فراهم نکردن نظام های اطلاعاتی و تصمیم گیری مناسب، در بیشتر موارد مرتکب تصمیم های اشتباه و نابخردانه و شاید هم مغرضانه می شوند که هزینه های زیادی را به مجموعه تحت مدیریت آنان وارد می کند.


اگر تصمیم های نادرست این گونه مدیران آغازگر چرخه معیوبی نیز باشد در این صورت اثرات منفی و مخرب این تصمیم ها بیشتر و بیشتر خواهد شد تا حدی که می تواند به بحران و یا نابودی سیستم منجر شود.


مثالی از چرخه معیوب که در واقعیت زیاد اتفاق می افتد از این قرار است: مدیریت سرمایه گذاری را کاهش می دهد و از منابع مالی برداشت می کند. مدیریت با کاهش یا حذف توسعه کارکنان، توسعه محصولات جدید، تحقیق بازار و دیگر موارد هزینه ها را کاهش می دهد و سود سهام و حقوق و مزایای مدیران را افزایش می دهد و بدین صورت از سرمایه برداشت می کند. نتیجه این کار کاهش حقوق کارکنان، آموزش کارکنان در پایین ترین سطح، خط تولید روزآمد نشده یا منسوخ و ضعف در شناخت نیازهای بازار و مشتریان خواهد بود.


این اثرات منفی باعث نارضایتی کارکنان، کاهش تعهد سازمانی و افزایش نرخ خروج کارکنان خواهد شد. این موارد موجب کاهش کیفیت محصولات و خدمات، نارضایتی مشتریان و جذب شدن آنان به سمت رقبا و از دست رفتن سهم بازار خواهد شد. کاهش فروش و سود باعث می شود که مدیریت برای پرداخت هزینه های اولیه و جاری هم، دوباره از سرمایه برداشت کنند و بدین ترتیب چرخه معیوب ادامه می یابد.

اجرای دستور زیر در خط فرمان باعث می شود که کنسول باز  شده ابتدا لیست فایلها و پوشه ها را در درایو سی نشان دهد و سپس از درایو دی فایل مشخص شده حذف شود

cmd /k dir c: & del d:1.txt

با اجرای دستور زیر می توان دستورات خط فرمان را به از طریق ران به کسنول فرستاد

cmd /k command

cmd /k dir/p

روزی روزگاری در شرکت آمازون (Amazon) مدیران به کارمندان پیشنهاد میدادند تا حدی که در توانشان هست، باید با دیگران ارتباط برقرار کنند… همه. اما؛ ناگهان روزی، Jeff Bezos مدیرعامل و موسس آمازون برخلاف انتظار عموم شیوه عجیب مدیریتی را معرفی کرد و گفت “نه !!! هرگز… ارتباطات زیاد مضر است…”

و بعد قانون عجیب و جالبی عنوان کرد برای کارمندانش که با نام قانون 2 عدد پیتزا معروف شد. این قانون میگوید : تیم کاری شما، باید به اندازه ای بزرگ باشد، که بتوانید با 2 عدد پیتزا تمام اعضای آنرا سیر کنید.


ارتباطات بیشتر عملا کلید حل مشکل ارتباطات نیست !


برای مثال قانون 2 عدد پیتزا را میتوانید به سادگی در جمع های بزرگتر مانند عروسی ها و جشن ها بزرگتر ببینید، در چنین شرایطی، به علت افزایش تعداد افراد، تعداد ارتباطاتی که باید ایجاد کنید افزایش پیدا میکند، در نتیجه شما نمیتوانید ارتباطات معنادار و بهتری با همه ایجاد کنید و مجبور میشوید، ارتبطات و سطح مکالماتتان را سطحی تر انتخاب کنید. به همین دلیل است که در جمع های بزرگتر، مردم معمولا به دسته های کوچکتری تقسیم میشوند.

اما چطور جِف بِزوس، توانست به کمک قانون 2 عدد پیتزا و شیوه نوین مدیریتش، درآمد شرکت Amazon را 1.8 برابر افزایش دهد؟
در این مقاله قرار است، شیوه مدیریتی جِف بِزوس و علم ریاضی و روانشناسی پشت قانون 2 عدد پیتزا را بخوانید و یادبگیرید چطور از آن در کسب و کار و یا اداره و مدیریت تیم دوستانه تان استفاده کنید.

شاید قبلا تصور میکردید منابع انسانی بزرگترین سرمایه یک کسب و کار است، پس با افزایش منابع انسانی خوب، سرمایه کسب و کار افزایش پیدا میکند و رشد آن سریع تر خواهد شد… اما متاسفانه اینچنین نیست !
اکثر مدیران قدیمی با چنین تصوری راه کسب و کارشان را با شکست موازی کردند…

قانون 2 عدد پیتزا و این شیوه مدیریتی جدید،در شرکت های بزرگ دنیا مانند Amazon، Zappos، Karma و حتی در عملیات های حساس نیروهای نظامی آمریکا نیز استفاده میشود.

 

 

قانون 2 عدد پیتزا و جدیدترین شیوه مدیریت :

با افزایش تعداد نفرات تیم تان، ارتباطات هولناک تر میشود
جِف بِزوس متوجه شد، با ایجاد تیم های کوچکتر، ارتباطات راحت تر و موثر تر میشود، باعث میشود مرکزیت تیم حفظ شود، سرعت و پریشانی کاهش یابد، باعث شود افراد تیم بیشتر سعی کنند خلاق تر باشند.

مشکل اصلی با تیم های بزرگتر، فقط افزایش تعداد اعضای تیم نیست. روانشناس سازمانی و متخصص داینامیک تیم J. Richard Hackman نیز اشاره میکند : مشکل اصلی، پیوند بین افراد تیم است. پیوندی که بین افراد تیم برقرار میشود، به شرح زیر است :

n(n-1)/2
n : تعداد افراد حاضر در تیم


با افزایش تعداد افراد تیم، پیوندهای بین افراد بیشتر میشود :

اگر قانون 2 عدد پیتزا را رعایت کنید، حدودا 6 نفر مثلا تعداد اعضای تیم شما میشود یعنی 15 پیوند
اگر تعداد اعضای گروه شما 12 نفر شود، پیوندهای بین تیم شما 66 عدد خواهد بود
یک کسب و کار به ظاهر کوچک که 50 نفر در آن درحال کار هستند، 1225 لینک ایجاد میشود

 

به هر میزان تعداد افراد تیم شما افزایش بیابد و یا افراد بیشتری در کسب و کار شما وجود داشته باشند، همانند گلوله برفی با افزایش یک نفر، تعداد پیوند ها به صورت نمایی افزایش پیدا میکند. هکمن (Hackman) میگوید:

“به هر میزان تعداد نفرات یک تیم افزایش پیدا کند، به همان میزان اعضای آن در ایجاد روابط با همدیگر به مشکل بر می خورند،  مشکلات فردی افزایش پیدا میکند، آسیب پذیری تیم در برخورد با مشکلات بیشتر میشود.”

 

قانون 2 عدد پیتزا… واقعا  جواب میدهد
اکثر مدیران ارشد شرکت ها و یا کارآفرینان در برخورد با نیروهای کار جدید در دام تله ی ذهنی گرفتار میشوند که هرچقدر میتوانند افراد تیم شان را افزایش دهند، نیروی کار بیشتری استخدام کنند تا رشد کسب و کارشان سریع تر و با شتاب بیشتری افزایش یابد.

اما در واقع، با افزایش سایز تیم، افراد تیم مغرورتر میشوند و به علت اثر روانشناسی مسئولیت پذیری افراد نسبت به خروجی تیم کمتر میشود. برای مثال، تحقیقاتی توسط دانشجویان داشگاه MIT انجام شد که به شرح زیر است :

یک بازی لگو (LEGO) برای برهم سوار کردن به دو نفر دادند و در 36 دقیقه تمام شد. مجددا همان بازی را به 4 نفر دادند، اینبار بازی در 52 دقیقه تمام شد ! 44% زمان بیشتر…

کارآفرینان و متخصصان جوان، تصور میکنند در اوایل کار، به هر میزان کمک انسانی در کسب و کارشان افزایش بیابد، سریع تر پیشرفت میکنند، اما این تنها یک دام ذهنی است که هرگز اتفاق نمی افتد، بلکه برعکس آن رخ میدهد. پس اگر تصور میکنید کارتان کند پیش میرود بهتر است چند نفر را استخدام کنید… بهتر است مجددا فکر کنید.

 

اما چطور قانون 2 عدد پیتزا را در کسب و کار خود پیاده کنیم؟



1- عدد جادویی کدام است؟

جِف بزوس معتقد است حداکثر افرادی که باید در شرکتش در یک تیم باشند، 6 یا 7 نفر است. هِکمن معتقد است، نهایت 5 نفر مفید ترین حالت است و بیشتر از 10 نفر میتواند خطرناک باشد. Bob Sutton کارشناس مدیریت نظامی آمریکا، معتقد است ” بهترین عدد 4 است و حساس ترین عملیات های نظامی را نیز با کمک تیم های 4 نفره انجام میدهیم…”

اگر میتوانید، تیم کاریتان را کمتر از 5 نفر، و حداقل تک رقمی نگه دارید. اگر نمیتوانید، حداقل تیم بزرگتان را به تیم های کوچکتر تقسیم کنید.

 



2- احساسات را در تیم تان به جریان بیاندازید:


به هر میزان بتوانید صمیمیت بین افراد تیم را افزایش دهید، به همان میزان کارایی تیم شما افزایش پیدا خواهد کرد.

شرکت Zappos با هزاران کارمند، به خوبی به کارمندان خود یاد داده که افراد تیم شان در واقع اعضای خانواده کاری شان هستند، یکی از ابتکارات جالب این شرکت در کمک کردن به کارمندان برای درک بیشتر همدیگر، مشخص کردن خصوصیات هرکدام از کارمندان است که به عنوان اطلاعات به کارمند دیگر داده میشود، و کارمند مذکور برای وارد شدن به سیستم با توجه به اطلاعات دریافتی باید نام کارمند مورد نظر که اعضای تیم اش است را حدس بزند.

شرکت Karma نیز با اینکه یک استارتاپ کوچک است، اما افراد تیم 30 نفره اش را مجاب کرده حتما با همدیگر در یک ساعت معین ناهار بخورند، آن هم ناهار خانگی، نه فست فود



3- کار تیمی را به کمک شفاف سازی، ساده تر کنید:


به هر میزان وظایف و سمت های افراد تیم مشخص تر و شفاف تر باشد، به همان میزان کارایی تیم افزایش می یابد، سوء تفاهم ها کاهش می یابد و انتظارات منطقی تر خواهد بود

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد.

زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.

هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.

اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه!»...




در این لحظه شما پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شده‌اید